بازی فقط یک سرگرمی نیست. برای کودک، بازی مثل زبان دوم است؛ زبانی که با آن احساساتش را بیان میکند، اضطرابهایش را تخلیه میکند و راههای تازهای برای ارتباط با دیگران یاد میگیرد.
۱. بازی و بیان احساسات
وقتی کودکی در بازی عروسکش را تنبیه میکند یا از طریق لگوها یک برج بزرگ میسازد، در واقع دارد احساساتش را نشان میدهد. او شاید ناراحتی، خشم یا هیجانش را بلد نباشد با کلمات توضیح بدهد، اما در جریان بازی میتواند آنها را بروز دهد. والدینی که این بازیها را با دقت نگاه میکنند، فرصت طلایی برای شناخت دنیای درونی فرزندشان دارند.
۲. بازی و یادگیری مدیریت هیجان
بازیهای گروهی مثل فوتبال یا قایمباشک، به کودک کمک میکنند مفهوم برد و باخت را تجربه کند، صبر را تمرین کند و یاد بگیرد چطور در برابر ناکامی آرام بماند. اینها همان مهارتهایی هستند که بعدها در مدرسه، دانشگاه و حتی روابط اجتماعی به شدت به او کمک میکنند.
۳. بازی و دلبستگی
وقتی والدین وارد بازی میشوند، کودک احساس میکند که «من دیده و ارزشمند هستم». این حس، پایهی دلبستگی ایمن است. حتی ده دقیقه بازی مشترک روزانه، میتواند پیوند عاطفی را عمیقتر کند و اضطرابهای کودک را کاهش دهد.
۴. نقش والدین
والدین لازم نیست بازیهای پیچیده طراحی کنند. گاهی حتی یک قلقلک، یک داستان خیالی یا بازی سادهی «کی زودتر پیدا میکنه؟» میتواند فضای پر از شادی و امنیت بسازد. مهم حضور واقعی والد است، نه نوع بازی.
جمعبندی
بازی یکی از کلیدیترین ابزارها برای رشد هیجانی کودک است. اگر والدین به جای دیدن بازی به عنوان «وقت تلف کردن»، آن را فرصتی برای رشد ببینند، هم فرزند آرامتر و متعادلتری خواهند داشت و هم رابطهی عمیقتری با او تجربه خواهند کرد.